loading...
abi-spotr
abi-spotr بازدید : 219 جمعه 22 اسفند 1393 نظرات (0)

چراغ قوه پليسي
چادر خیمه ای


ایزد آن شاه را بیامرزاد
اگر آن شاه جاودانه نزیست
این خداوند جاودانه زیاد
گل بخندد ز یاد این بر سنگ
آب گردد ز درد آن پولاد
انده او دل گشاده ببست
رامش میر بسته
ها بگشاد
شمع داریم و شمع پیش نهیم
گر بکشت آن چراغ ما را باد

راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن

شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن

دارم سر  پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن

عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
باران من خاک شو و بارورم کن

افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن

شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن

حسین منزوی


قصاید فرخی سیستانی
ه
ر روز م
را عشق نگاری به سر آید
در باز کند ناگه و گستاخ درآید
ور در به دو سه قفل گرانسنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه به جای دگر آیم
او شب کند از خانه به جای دگر آید
جورم ز دل خویشست از عشق چه نالم
عشق ارچه درازست هم آخر به سرآید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 210
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 46
  • بازدید امروز : 65
  • باردید دیروز : 96
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 10
  • بازدید هفته : 410
  • بازدید ماه : 1,107
  • بازدید سال : 29,503
  • بازدید کلی : 253,183